ON MY OWN

و به نام گناه که ثابت میکند تو آدمی و او خدا

معرفی کتاب مادر نوشته ماکسیم گورکی

بخشی از کتاب مادر:

وچنین بود زندگی میخائبل ولاسف چلنگر، مرد مغموم پشمالو، که چشمانی ریز و شکاک در زیر ابروانی پرپشت و لبخندی زشت و زننده داشت. او که بهترین چلنگر کارخانه و بزن بهادر شهرک بود در آمد کمی داشت، چون یا روسایش را با خوشونت رفتار میکرد.

...


ادامه مطلب »

معرفی کتاب نان و شراب نوشته اینیاتسیو سیلونه


ادامه مطلب »

معرفی کتاب انسان در جستوجوی معنا نوشته ویکتور فرانکلن

بخش از کتاب انسان در جستوجوی معنا:

ناگهان از میان مسافران مضطرب، فریادی به گوش رسید، «تابلو آشویتس!» بله آشویتس نامی که مو بر تن همه راست می‌کرد: اتاق‌های گاز، کوره‌های آدم‌سوزی، کشتارهای جمعی. قطار آن چنان آهسته و با تانی مرگباری در حرکت بود که گویی می‌خواست لحظه‌های وحشت ناشی از نزدیک شدن به آشویتس را کشدارتر از آنچه هست بگرداند:آش... ویتس!

...


ادامه مطلب »

معرفی کتاب کلود ولگرد نوشته ویکتور هوگو

یکی از زندانبانان آقای د. را متوجه ساخت که کلود تهدیدش میکند و مجازات این جسارت زندان مجرد است.

مدیر با لبخندی تنفر آمیزی گفت:

...


ادامه مطلب »

معرفی کتاب دن کیشوت نوشته میگل سروانتس ساآودرا

بخش از کتاب دن کیشوت:

از بخت بد سانکو بداختر چنین مقدر بود که در بین کسانی که در کاروانسرا بیوته کرده بودند چهار ماهوت فروش اهل ((سه گووی)) و سه پیله ور دروه گرد متعلق به میدان مال فروشان شهر ((کردو)) و دوپیشه ور اهل اشبیلیه که همه از اراذل و اوباش محل و مردمی شریر و ناراحت بودند حضور داشتند.

...


ادامه مطلب »

معرفی کتاب نیه توچکا نوشته فئودور داستايوفسکي

بخش کوتاهی از کتاب نیه توچکا :

ناگاه دست های او کورمال کورمال و باشتاب به لمس کردن پرداخت و باز همان افکار وحشتناک همچون رعد و برق به مغزم تاختند. چرا خواب مادرم آن قدر سنگین است؟ چرا وقتی پدرم این گونه او را لمس میکند بیدار نمی شود؟

...


ادامه مطلب »

معرفی کتاب شاهزاده و گدا نوشته مارک تواین

بخش کوتاهی از کتاب شاهزاده و گدا :

در حینی که توم باردیگر میخواست مشتی طلا بر سر جمع فرو ریزد ، ناگهان در میان صف تماشاچیان چشمش بزنی لاغر و پریده رنگ افتاد ، که با اشتها و علاقه تمام با قیافه ای مات و مبهوت به او نگاه میکرد. آن زن مادرش بود.

...


ادامه مطلب »

معرفی کتاب شازده کوچولو نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری

بخش کوتاهی از کتاب شازده کوچولو :

در سیاره بعدی میخواره ای مسکن داشت. این دیدار بسیار کوتاه بود ولی شازده کوچولو را در اندوهی بزرگ فرو برد.

او که میخواره را ساکت و خاموش در پشت تعداد زیادی بطری خالی و تعداد زیادی بطری پر دید پرسید:

...


ادامه مطلب »
صفحه قبل 1 صفحه بعد

All About Me :)

خان و خادم دیدم و مخلوق خالق ندیدم.
خاتون و خواجه دیدم و خالق مخلوق ندیدم.
اما هرچه را که ندیدم در چشمان کور عالم دیدم.
......................................
بر احساس ضرب خورده ام و سوار بر جسم باکره ام
میتازم از این قیل و قال تنهایی به سوی بیابانی نمادین
که هرچند دخترانش از خاک اند و خار اما می ارزند به صد گلبرگ و رنگ دختران خزان
-Sako-

Join Us

Join us in YouTube Join us in Telegram

documentary

    مستند سرای هیمن


    مستند سرگذشت محمد اوراز